محل تبلیغات شما

جلیل سلمان-دورة صفویه از جمله دوره های مهم تاریخ ایران اسـت.در ایـن دوره تـاریخ ایـران شـاهد تحولات بسیاری بود. صفویان با بهره گیری از وجهة تصوف و اتكـا بـه تـوان پویای تشیع اثناعشری حركتی بزرگ را آغاز نمودند؛ حركتی كه علاوه بر رسمیت یافتن تشیع در ایران، تسلط ی آنان و به دنبال آن، تحولات و  پیامدهای زیادی را به همراه داشت.ایـن تحولات به طور معمول و بنا به شرایط زمانی و مكانی و چگونگی وقوع آن هـا، ماننـد همـة دوره های دیگر، تأثیرات بسیاری نیز در پی داشت.از جمله تأثیرات تحولات این دوره، شدت گرفتن جریان مهاجرت به كشورهای همسایه، از قبیل عثمانی و هندوستان بـود.چهره های بسیار مطرحی در این زمان رو به سوی کشور هندوستان نهادند تا در کمال امنیت و آرامش و به دور از وطن آثار خود را خلق نمایند.از جمله چهره های مطرح ادبی آن دوران که از داراب فارس به هندوستان مهاجرت نمود، مولانا شاه محمد دارابی متخلص به عارف و شاه و صاحب کتبی نظیر لطایف الخیال و لطیفه غیبیه بود.او حدود سال 1062 به هند رفت و مجدداً به ایران مراجعت نمود.سفر دوم او به هند در حدود سال  1076 قمری انجام شد که در این سفر تذکره لطایف را به قلم نگارش آراست.از دیگر چهره های مطرح داراب که به هندوستان سفر نموده خواجه مقیم دارابی می باشد که در فتح دکن هم حضور داشته و اشعاری در این باره سروده است.
خواجه محمدمقیم بن محمد حسین بیگ ذوالقدر متخلص به مُقیم» در دارابگرد فارس متولد شده و در کربلای معلّی در ایام توطن پدر خود در آن مکان شریف نشو و نما یافته و تحصیل کمال کرده است و مدتها در آن آستانه متبرکه برسم عبودیت و بندگی گذرانیده.
ملا عبدالباقی نهاوندی(1025 هجری قمری) در مآثر رحیمی می نویسد: در کمال اهلیت و آدمیت و از خود گذشتگی است، در علم سیاق و حساب و انشا وقوفی دارد و شکسته را نیکو می نویسد و به جهت موزونیت ذاتی گاهی به گفتن ابیات عاشقانه می پردازد، و مدتیست که در وسعت آباد هندوستان به امر ملازمت قیام می نماید و نشانه اهلیت و استعدادش همین بس است که روزگار بر مرادش نیست و فلک به کامش نمی گردد و درین ایام براهنموی دولت جاوید و قاید توفیق باین دولتخانه راه برده و یحتمل که اختر بختش از وبال برآمده باشد.والیوم در ملازمت فرزند بختیار سعادت یار این سپهسالار(خانخانان عبدالرحیم خان)میرزا داراب به سر می برد و درین سفر که عبارت از فتح دکن بوده باشد در رکاب نصرت ایاب ایشان بود. و این ابیات در باب آن فتح در مدح این سپه سالار و فرزندان او می گوید-و از مومی الیه شنیده ثبت افتاد-و دیگر اشعار نیز گفته و می گوید به آنها اکتفا نمود.

قطعه تاریخ»
فواید فتح دکن بشنو از سخن دانی
که گفت با خِرَد از روی هوش و عقل و ادب
بزور حمله و مردی گرفت بالا کات
رسید چون به تمرتی ز روی شوق و شغب
بحکم شاه جهان شهنواز خان زمان
روانه شد پی تسخیر با نشاط و طرب
خبر رسید به عنبر که شهنواز آمد
نماند در تنش آسودگی گرفتن شب
به پیش لشکر داراب خان شیر شکار
سر سپاه جهانگیر شاه و شیر لقب
ندیده دیده گردون چو او جوان مردی
بگاه بزم و عطا و بروز رزم و غضب
خبر رسید که عنبر برآمد از کرکی
بکثرتی که شد از گرد روز روشن شب
ز دود آتشبازی و کثرت حبشی
بر اوج چرخ به بستند دیدگان کوکب
به یمن دولت و اقبال خان خانانی
شکست دادش داراب خان شکست عجب
بهار و باغ رحیمی شکفته شد فی الحال
به عون لطف الهی و خوبی مشرب
برای ساعت و تاریخ فتح شان گفتم
سر غلام پر از کُه کن و حساب طلب
دعای دولت نواب خان خانان گوی
دگر به بند ازین گفتگو مقیما» لب
همیشه تا که بود کاه را خلل از باد
مدام تا که بود خاک و آب هم مشرب
تن عدوی تو بادا ز آتشِ قهرت
نهان بزیر زمین همچو صورت عقرب
***
علو رتبه داراب خان ازآن بیش است
که شخص وهم تواند بآن مقام رسد
سزای حمد و ثنایش کجا تواند بود
که عقل و هوش بآن پایه و مقام رسد
ولیک از شرف گفتن مدایح او
همین بس که هم چو منی بکام رسد
اگر شمایل لطفش شود رهین کرم
یقین که کارجهانی بانتظام رسد
***
تا چند نور جوییم، ما از چراغِ مردم؟
بیهوده چند سوزیم، خود را به داغِ مردم؟
بی پا و سر بگردیم هر سو چراغ جویان
پرسیم از که و مه هرجا سراغ مردم
باشد که یار یابم در گلشن زمانه
تا کی توان دریدن بر گرد باغ مردم
بر دَرگهی رُخ آریم، کز نکهت نسیمش
عطر بهشت یابد، آنجا دماغِ مردم
داراب خان عالی آن کز نسیم طبعش
گل در چمن ببالد مل در ایاغ مردم
تا کی توان نمودن چون بلبلان مدهوش
حیف است نغمه‌سنجی در دشت و راع مردم
تو طوی سخن را در گفتگو در آور
در باغ ناخوش آمد آوای زاغ مردم
***
گر عکس عارض تو فتد سوی آینه
بینند پشتِ آینه چون رویِ آینه
زآن سان که ماه نور ز خور کسب می کند
روشن ز عکس روی تو شد روی آینه
آینه آب گردد و در خود فرو رود
گر دیده ات نظر فگند سویِ آینه
دل خون کنم ز رشک و بریزم بجای اشک
بینم چو جلوه گاه تو پهلوی آینه
از شوق بزم عشرت عبدالرحیم خان ست
کز پای تا به سر شده در روی آینه
از شِکوه لب به بند مقیما» خموش باش
چون ظاهر است بر همه کَس رویِ آینه


توضیح:  
-داراب خان پسر خانخانان در هزار و بیست و هشت( 1028 هـ) که برادرش شاهنوازخان از فرط میگساری درگذشت، به منصب پنجهزاری ارتقا یافت و به جای او سردار سپاه صوبه برار و احمدنگر گردید، و به سال هزاروسی و سه ( 1033 هـ) در شورش شاه جهان چون از فرمان جهانگیر پادشاه سرپیچی کرد، مهابختان حسب الامر سر او را از تن جدا ساخت و به درگاه  فرستاد.(جهانگیرنامه). 
-تمرتی محله ای است در دکن.
-بنگرید کتاب کاروان هند.

نگاهی به مطبوعات دارابِ فارس

از خونه دوماد، سومین اثر رسول امیری در داراب رونمایی شد

مُقیم دارابی، از داراب تا فتحِ دکن

خان ,داراب ,روی ,هندوستان ,ز ,شاه ,و به ,داراب خان ,را به ,که در ,چهره های

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

haukaeflychyd درج آگهی شما در 120 سایت تجاری و نیازمندی Edward's receptions Katharine's collection ترفند كامپیوتر سایت اصلی فروش زعفران جنوب خراسان مشاور مدیریت، برند، بازاریابی، فروش و تبلیغات ایران مقاله کار در منزل با درآمد بالا Carolyn's blog